خاطره بسیجی جهادگر از آبرسانی به مناطق محروم

سال ۵۸ یا ۵۹ در دانشکده پزشکی شیراز کمیته بهداشت و درمان به صورت جهادی شکل گرفته بود. اولویت را به آبرسانی روستایی دانسته بودند. پزشکی بنام دکتر سروش مسئولیت آبرسانی به روستاهای منطقه دشمن زیاری ممسنی را عهده دار شده بودند.
از نیروهای مردمی تقاضای همراهی و کمک داشتند من دانش آموز بودم با سن حدود ۱۶ سال به همراه ایشان به مدت دو سه هفته به اردوی جهادی رفتم.
تابستان بود دانشجویی بنام فریبرز قیصری که بعدا با هم در جهادسازندگی فارس همکار شدیم با ما بود.
محل اسکان ما چادر های هلال احمری قدیم بود بالای تپه ای شب ها استراحت می نمودیم.
نیروهای اهالی محل همکاری داشتند. چند نفر کارگر افغانی هم بودند.
نیروی فنی لوله کش – آقای باصری که بعدا ایشان هم در واحد مهندسی بهداشت جهاد سازندگی استان فارس باهم همکار شدیم استاد کار بودند.
کار خیلی سخت و خسته کننده بود بطوری که با کلنگ و بیل دستی باید تپه ای به ارتفاع ۱۰ تا ۱۵ متر باید بریده می شد تا لوله آب به صورت ثقلی از آن عبور نماید .
آب از چشمه روستای مشایخ شروع شده به طرف روستاهای دره کل – حمزه بیگی – …. پوشش داده می شد.
کار ما کمک به لوله کش برای جابجایی لوله های سنگین فلزی قطر ۳ اینچ بود. باید از تپه های شیب تند بالا و پایین کار می کردیم.
شخص دکتر سروش آنقدر متواضع بودند که هر از چند روزی که شخصا سر کار حاضر شده و حتی با کلنگ وبیل دستی کمک می دادند.
تلاش و تواضع ایشان همه را مجذوب و تشویق به کار سخت و سنگین می نمود و کسی اظهار ناراحتی نمی نمود.
شب با نور فانوس و چراغ طوری نفتی بین چادر ها می نشستیم بجث های سیاسی و اوضاع انقلاب هم شدید بود.
دکتر سروش ما را ارشاد می نمودند.
آشپز مرحوم شهید خورشیدی آشپز دانشگاه شیراز بود که برای گروه جهادی غذاهای ساده بیشتر گوجه و سیب زمینی بدون گوشت می پخت . !!!
هرگاه کسی به غذا و کیفیت آن یا کمیت آن اعتراض می نمود شهید خورشیدی بلند صدا می زد که ما برای شکم انقلاب نکرده ایم.
بیشتر روزها مشکل خستگی همراه گرسنگی هم به ما فشار می آورد. اما کار خالصانه ای بود و ما راضی بودیم.
یک روز آقای باصری گفت می خواهد به مرخصی به شیراز بیاید عصر پنج شنبه بود بایک موتورسکلت ضعیف و نیمه سالم با هم دونفری به طرف شیراز حرکت نمودیم .
آن زمان فقر مطلق و محرومیت در محدوده اطراف شهری مثل شیراز هم خیلی سنگین بود. جاده تلمبه خانه حسنی هنوز توسط شرکت نفت ساخته نشده بود . برای عبور از رودخانه توکل دو نفری موتور سیکلت را به زحمت از رودخانه کشان کشان عبور دادیم.
در جاده مال رو خاکی با آن وسیله ضعیف به سختی به شیراز رسیدیم .
یادم می آید حدود ساعت ۱۲ شب رسیدیم اول شیراز فلکه قصر دشت . شاید ۷ ساعت برای فاصله ای حدود ۷۰ کیلومتر در راه بودیم.
من توفیق بیشتر نداشتم با این گروه جهادی باشم ولی بعدها داستان آبرسانی روستاهای مذکور را از دوستان جویا شدم . به حمد الله به نتیجه مطلوب رسیده بود.
در سال های اول انقلاب گروه های بی دین کمونیستی در بین اهالی منطقه لر زبان دشمن زیاری ممسنی سم پاشی می نمودند. بطوریکه می خواستند مردم را نسبت به انقلاب اسلامی بدبین نمایند.
تلاش های خالصانه افرادی مثل دکتر سروش برای آبرسانی و خدمات به مردم محروم توطئه های ضدانقلاب را خنثی نمود.
خبر دقیقی از دکتر سروش ندارم اما ایشان اهل اهواز بود خدا به ایشان خیر بدهد .
تپه ای که گفته شد با کلنگ و بیل و گاری دستی برای عبور لوله بریده می شد با سختی تا ارتفاع حدود ۱۰ تا ۱۵ متر بریده شده بود که همان موقع یک دستگاه بلدوزر شرکت نفت به منطقه آمده بود ظاهرا کار بوسیله آن دستگاه به نتیجه رسیده بود.
باور نمودن این اوضاع و احوال و اینگونه خدمات صادقانه بدون امکانات برای خود من هم که آنجا بودم گاهی به خواب و رویا شبیه است.
تنها وسیله نقلیه تدارکات و رفت و آمد مسئول ما آقای عباسی و دیگران به شهر شیراز یک دستگاه لندرور وانت کوچک بود .
جهادگران بی ادعا و خالصانه کار کردند. اهالی محل هم گاهی با اکراه با گروه جهادی همکاری می نمودند. !!!!
اما خداوند به این کار ها برکت داد. انقلاب به وسیله این نیت های خالص به پیش رفت .
حدود ۱۰ -۱۲ سال بعد من در جهادسازندگی استان ناظر راه سازی بودم باز سرو کارم به این منطقه جاده تلمبه خانه حسنی به نورآباد بود.
اما جهاد سازندگی طی این ده سال خیلی پیشرفت کرد .
امید است که به حرمت خون شهدا دوباره همان نیت ها و همان انسان های خدا جو پای کار بیایند و مملکت و مردم را از تنگناهای اقتصادی نجات دهند ان شاءالله

 

 

خاطره بسیجی جهادگر از آبرسانی به مناطق محروم
خاطره بسیجی جهادگر از آبرسانی به مناطق محروم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.