خاطره ای از یک جهادگر حقیقی

 

خاطره ای از یک شهید جهادگر
خاطره ای از یک جهادگر حقیقی

بچه شمال بود ، اما من اولین بار کلیومترها دورتر از شمال او را دیدم … روستاهای خوش آب و هوای مازندران کجا و بیابان های خشک و داغ بلوچستان کجا ؟ من اولین بار علی را در استان سیستان و بلوچستان ، دهستان هودیان دیدم ؛ یادش بخیر سال ۸۸ بود که در یک اردوی جهادی با هم بودیم ؛ شرایط خیلی سختی بود …

بعد از اردو از بین تمام بچه های آن اردو فقط ۲ نفر حاضر شدند دوباره پایشان را به آن روستا بگذارند؛ علی ، یکی از آن ۲ نفر بود.

اخلاص علی هیچ وقت یادم نمی رود ؛ هر وقت دوربین عکاسی و فیلم برداری می آمد ، علی غیبش می زد ، هر چه در بین عکس ها می گردم ، به جز چند عکس از آخرین اردویی که خودش سرگروه بود، عکسی از علی نمی بینم ؛ شاید دوست نداشت کسی غیر از خدا مجاهدت هایش را ببیند …

گفتم آخرین اردو …

آخرین اردویی که به هودیان رفت … بهش گفتم نام و رمز عملیات اردوی جهادی رو پیامک می کنم؛ گفت بگذار اسم اردو را خودم انتخاب کنم؛ اردوی جهادی شهید گمنام. بعداً فهمیدم علی با شهدای گمنام سر و سری داشته … پیکر علی هم در خانطومان سوریه گمنام ماند …

بعداً فهمیدم که آخر تمام نوشته هایش این جمله را می نوشت ؛ آخر کار بسیجی شهادت است و حقیقتاً هم آرزویش بود.

علی جمشیدی اولین شهید مدافع حرم شهرستان نور ، ۱۷ اردیبهشت سال ۹۵ ، در خانطومان سوریه به شهادت رسید ، روحش آسمانی شد و پیکرش بر روی زمین ، گمنام ماند …

علی ، نور را نورباران کرد ، علی ایران را نورباران کرد ، زمین را نورباران کرد… دلم هوای علی را کرده است ؛ شهید عزیز من ، برای ما دعا کن توان ادامه ی مسیر نوربارانت را داشته باشیم .

ان شاء الله که خدمت به مستضعفین راه ما و شهادت عاقبت ما.

نقل قول : خادم گروه جهادی تبلیغی محمدرسول الله صل الله علیه و آله

خاطره ای از یک شهید جهادگر

 

 

 

سایت تبلیغ جهادی

1 نظر
  1. جهادي می گوید

    سلام
    خوشا به حال شان….
    شجاعت شهامت ایثار را در وجوشان جمع کردند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.